روحم درد میکند
مدتی است روحم به من شکایت میکند و از دردهایش مینالد، دردهایش یکی دو تا که نیست، سر و پا و چشم و قلب و همه جایش درد میکند. او هم میداند درس دین میخوانم و زبانم به قال صادق و قال باقر گشوده است، فرصت را غنیمت شمرده و با واگویهی دردهایش از من مرهم… بیشتر »
نظر دهید »
تب های نشان دار!
پسرم تب کرده، خیلی هم بی قرار است، ظرف آب را می آورم، پاهایش را که در آب می گذارم گریه اش شروع می شود. آرام دستهای خیسم را روی صورت و پیشانی اش می کشم. زبانم باز می شود به ذکر گفتن، “استغفرالله ربی و … “. اشتباهات چند روز قبل را مرور… بیشتر »
همه جا به نوبت!
خواب سبک هم دردسری است برای خودش. هر 5 دقیقه بعد از 20 ساعت بیداری، باید می نشستم و به مادر توضیح می دادم، به جان عزیزت سرماخوردگی است و دوبار هم که در این 20 روز دکتر رفته ام، متخصص نمی خواهد؛ دوره اش تمام شود خوب می شوم. و مادر پا را در یک کفش که… بیشتر »
همسایهها به گردن هم حق دارند
آن اوائل که در ساختمان جدیدمان ساکن شده بودیم، شبها میشنیدم که خانم همسایهی روبروییمان گریه میکند. از همسایهها شنیدم که بیمار است و در رختخواب افتاده. فکر میکردم شاید ناراحتی قلبی دارد و یا شاید یک بیماری کوتاه مدت است و به زودی بهبود مییابد.… بیشتر »