به کجا چنین شتابان!
امروز صبح که به ایستگاه مترو رفتم، مردم و خودم را دیدم که به سرعت به سمت ایستگاه حرکت میکردیم، یک لحظه به ذهنم آمد که به کجا چنین شتابان! چقدر برای دنیایمان میدویم، یکدقیقه به قطار دیر برسیم، بیستدقیقه عقب میمانیم. همهی تلاشمان این است که این… بیشتر »
نظر دهید »
زندگی در جریان است ...
زندگی در جریان است … روزی روزگاری صدام مجلس عروسی در حلبچه را بمباران شیمیایی کرد. تلویزیون صحنهی دردناکی را نشان میداد، خانۀ کوچکی که وسایلش نو بود اما اینطرف و آنطرف افتاده بود و خونی که بر زمین و دیوارها نقشهایی زده بود. چقدر مردم آنروزها… بیشتر »
دیالوگ
_ استاد! چرا بستن چشمها سر نماز مکروه است؟ _ نمی دونم! لازم هم نیست علتش بدونیم! _اما من وقتی چشمم را می بندم حواسم جمع می شود و بهتر می تونم به خدا فکر کنم! _خوب اون موقع برای اینکه ذاکر خدا باشیم، باید همیشه چشم بسته باشیم و دنیا را ببوسیم بذاریم… بیشتر »
کلاف سردرگم دنیا
فسقل خان کاموای رنگی رنگی ام را کلافه کرده؛ با شکستن یک قطعه الکترونیکی حساس و ریختن ماکارونی روی فرش، این سومین دسته گل امروزش بود که آب داد! فقط چند ثانیه به چشم های پر شیطنتش خیره شدم. دید اوضاع پس است عقب عقب رفت تا تو رختخواب افتاد! حالا هم تند… بیشتر »
یادگاری روی دیوار دنیا
امروز اخبار می گفت : « پوتین با دفن جسد مومیایی شده لنین مخالفت کرد!» لازم به ذکر است که جسد لنین سالهاست که در یکی از میادین مسکو در معرض بازدید عموم قرار دارد. با اینکه لنین کمونیست را قبول ندارم ولی دلم بحالش سوخت که لایق این عذاب طولانی است!! چون… بیشتر »