کتاب مشترک
ساعت 11 ظهر بود. آفتاب قم بیرحمانه می تابید. صورتم از فرط گرما به سایه چادرم پناهنده شده بود. درست جایی را نمی دیدم و تند تند قدم برمی داشتم. اگر کسی از دور راه رفتن زیگزاگ مرا می دید احتمالا فکر میکرد دیوانه شده ام. طبق معمول دیر رسیده بودم. از… بیشتر »
2 نظر
در مکتب حضرت معصومه (س)
بر عکس آنچه که انتظار دارم حرم شلوغ است. خاطرات شیرین یک شب درد و دل با بی بی حضرت معصومه باعث شده زیارت در این وقت شب را خیلی دوست داشته باشم. یادم می آید نسیم خنکی از یک در حرم وارد می شد و پس از نوازش صورت زائران، پرده سبز مخملی حرم را کنار می زد… بیشتر »