قدرت محبت ارباب
دلخورم! هرکاری می کنم نمی توانم از یاد ببرم. هنوز حرف های آن روز آزارم می دهد! فراموشی نعمتی ست که من از آن محرومم. هم درد دارم و هم عذاب وجدان از برخوردم با تو.
افسار نفس شل شد و دلت را شکاندم..دلم را شکاندی… من و تو خوب بودیم قبل اینکه فامیل شویم! چشم شور کدام بدخواهی ما را اینچنین کرد؟
انگار خدا همه را در موقعیت ها و نسبت های مختلف قرار می دهد تا اخلاق پنهانی ما را برای خودمان نمایان کند. انگار این رابطه آمد تا من و تو را محک بزند. من که باختم.. یک بازنده ولی زخم دیده… که با خطور هر خاطره ای زخمش می سوزد. یقین دارم تو هم حال و روزت بهتر از من نیست. و از این یقین شرمنده ام.
می دانی، این روزها دلم طور خاصی نرم شده است. محبت یک بزرگ در دلم موج انداخته. دیروز هق هق گریه ات در روضه اباعبدالله را که شنیدم وجه اشتراکمان دوباره زیاد شد. چقدر دوست داشتنی تر به نظرم آمدی. مثل قبل. این حواشی از یادم برده بود که قلبت برای این خاندان می تپد. اصلا بیا آن مشاجره را به حرمت عزای اربابمان ببخشیم. بی هیچ بهانه و شرطی. وگرنه جز شیطان چه کسی از تلخی بین من و تو سود می برد؟ ابر رحمت حسین علیه السلام باریدن گرفته، من که دلم را دست گرفتم و بی چتر زیر این بارش ایستاده ام. بلکه بشوید همه ی تیرگی ها را.
تو هم بیا….
اصلا همه اش تقصیر من، قبول؟!
من و تو از کودکی عهد بستیم که دوست باشیم با هرکس که حسین علیه السلام را دوست دارد. بیا این دفعه راست بگوییم وقتی که زمزمه می کنیم انی سلم لمن سالمکم!