سلبریتی
وقتی خود را در قاب دوربین عکاسی میگذارید، آرایش و لباستان را نمایش میدهید، فمنیسم را فریاد میکنید، دم از آزادی زنان میزنید، مردان را آزاد میگذارید که تماشایتان کنند، وقتی در فیلمها با این و آن حشر و نشر میکنید و آنرا به دختران و پسران میآموزید.
وقتی طراح لباستان مدتها وقت میگذارد که لباس افتتاحیه و اختتامیهی جشنوارهها و فستیوالها را برایتان طراحی کنند که شما بپوشید و از روی فرش قرمز رد شوید که جایزه بگیرید؛ که ستاره شوید؛ که امضا بدهید؛ که عکس بگیرید؛ که کانال خصوصی برای نشان دادن عکسهایتان داشته باشید، …
دختری شبهنگام به بستر میرود که بخوابد اما تا پاسی از شب بیدار است و به این فکر میکند که کاش من هم ستارهای بودم و آن لباس را میپوشیدم، برایم کف میزدند. شاید حتی کفش کتانی هم ندارد که با آن به مدرسه برود، جای خوابش سرد است و غذایش اندک.
وقتی شما در فیلمهایتان با مردان غریبه زندگی میکنید، خوشیها و غمهای زندگی واقعی را در قاب تصویر نشان میدهید، وقتی در خانههای مجلل روی مبلهای چندمیلیونی مینشینید و کاپوچینو مینوشید و عکسهایش ار در فضای مجازی منتشر می کنید، وقتی سوار هواپیما میشوید و برای شرکت در فستیوالهای خارجی میروید، یادتان باشد حتما دختران و پسرانی در حسرت زندگی شما میسوزند.
آنها که غمها و غصههای شما را نمیدانند، نمیدانند گرد یتیمی بر چهره دارید و زیر آرایش پنهان میکنید، نمیدانند شما شبها با تنهایی خود خلوت میکنید و شاید اشک میریزید، نمیدانند افسردگی زندگی شهری برای شما هم هست، نمیدانند اخلاق و عفاف، این عناصر فطری بشر در نوع زندگی شما گم میشود.
آنها خیلی چیزها از زندگی شما نمیدانند. گرچه شما سلبریتی هستید و زیر ذرهبین خبرنگارها، اما حتما رازهای مگو هم دارید که محصول ستاره بودن شماست.
کمی به این دختران و پسران روستاهای دور و حاشیهی شهرها بیاندیشید و خوشیهایتان را فریاد نکنید. آنها نیاز دارند که رؤیاهاشان را در واقعیت بسازند.