بازار عشق
بازار عشق گرم است!
چشمهای بیخواب، پاهای خسته، دستهای تاول زده، سینه های سرخ شده، شانه های زنجیر خورده، کتف های کبود گشته، زانوان بی رمق، پیشانی های خیس عرق شده، و …!
محرم ماه سیطره روح است و تحقیر جسم و شکست اومانیسم و لذت گرایی!
و این همان قدم اول عشق است!
و چه بسیار آنانکه در سال ۶۱ هجری در همین جهاد اکبر خود را باختند و برای حفظ داشته های مادی خود، به اباعبدالله علیه السلام پشت کردند!
حادثه کربلا خیلی پیچیده نیست! َ
فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا . خداوند ﺟﻬﺎﺩﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻰ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮﺗﺮﻯ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ . (نساء/95)
به قلم #راضیه_طرید
خانهداری بهترین شغل دنیا
بعد از 3روز از 7صبح تا 7شب سر پا بودن و سروکله زدن با 200و اندی آدم از سراسر کشور و کلی فشار کاری امروز بالاخره از صبح تا شب مال خودم بودم، کلاسها پیچانده شد و خانوم خونه بودم و از زندگی بسی لذت بردم.
صبح که از خواب بیدار شدم احساس کردم چقدر دلم برای آشپزخانه کوچکم تنگ شده. بیدرنگ و حتی قبل از اینکه تخت را مرتب کنم رفتم و سری به آشپزخانه زدم.
احساس کردم امروز خیلی آشپزخانه قشنگتر و خوشمزهتری دارم. چرخی زدم و برگشتم سراغ تخت، دیدم چقدر روتختی جدیدم که کل هزینه پارچه اش 35 هزارتومان شد و خیاطش هم خودم بودم قشنگ است و نمیدانستم! چقدر رنگش با کوزههای سفالی وطنیام ست شده و خیلی آرامشبخش است این رنگ آبی.
وقتی در کمد را باز کردم برای بالشهایی که دیشب زیر زانو گذاشته بودم برای دیسک کمر بیرونزدهام که کمی آرام شود! دیدم چه خوب است که در این خانه کمددیواری زیاد داریم و مشغول مرتب کردن کمد بودم که صدای کتری سوتی درآمد، چه صدای دلنشینی! به من نوید میداد که میتوانم چای هل و گلاب دم کنم و اصلا امروز دلم خواست شبکه خبر نبینم و از دنیا و مافیها بیخبر باشم. آیفیلم داشت سریال دوران کودکیام را پخش میکرد و عطر چای تازهدم در فضا پیچید.
تا چای سرد شود رفتم و دستی به سر و روی آشپزخانه کشیدم و همزمان با حس شنواییام سریال را دنبال میکردم و دیدم چقدر خوب است که ما خانمها این همه چندبعدی هستیم! غرق در افکارم بودم که یادم آمد همسر جان چند روز است که غذای درست و حسابی نخورده و اصلا اهل غذای بیرون هم نیست. پس در کابینت حبوبات را باز کردم، دیدم رنگ سرخابی ظرفهای حبوبات جهیزیهام چقدر قشنگ است و از آن قشنگتر رنگ لوبیاهای قرمز بود که همسر جان خریده بود و ظرفها را پر کرده بود. یادم آمد که خواهرم عید قربان امسال ما را هم در گوسفند قربانیشان شریک کرده بود و یک سهم برایمان کنار گذاشت. قرمه سبزی را بار گذاشتم و همینطور که چای میخوردم از عطر زردچوبه و پیاز که فضای خانه را پر کرده بود لذت میبردم. رفتم سراغ لباسهای کثیف روی هم تلنبار شده و دیدم من چقدر خوشبختم که ماشین لباسشویی دارم و لازم نیست اینهمه لباس را با دست بشویم! در این فاصله چند لیوان چای دیگر هم خوردم و امروز را بیخیال مضراتش شدم! امروز نوبت آب دادن به گلها نبود اما دلم خواست به آنها هم امروز رسیدگی کنم و دیدم چقدر رشد کردهاند و زیباتر شدهاند.
امروز یک خانهدار خوشبخت بودم و چقدر این شغل تماموقت مناسب حالم است و از مشغولیت به آن لذت بردم. خوشبهحال خانهدارهای تمام وقت!
وَ لا تُمَلِّكِ المَرأَةَ أَمرَها ما جاوَزَ نَفسَها فَإِنَّ المَرأَةَ رَيحانَةٌ و َلَيسَت بِقَهرَمانَةٍ… ؛
كارى كه در توان زن نيست به او مسپار زيرا او چون گُلى است (ظريف و آسيب پذير) نه قهرمان.
نهج البلاغه، نامه 31
میزان
دقیق ترین وزنه های دنیوی، که با اندک نسیمی، ارقام آنها جابجا می شود، از وزن کردن اعتقاد و اندیشه، اخلاق و احساسات و عواطف، ناتوانند!
اما میزان و وزنه الهی، چنان دقیق است که حتی با خطورات قلبی، نگاه خائنانه، سوءظن، نفرت و کینه و … ارقامش جابجا می شود!
قال الله تبارک و تعالی : وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَىٰ بِنَا حَاسِبِينَ . ﻭ ﺗﺮﺍﺯﻭﻫﺎﻯ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﻰ ﻧﻬﻴﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻫﻴﭻ ﺳﺘﻤﻰ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ ؛ ﻭ ﺍﮔﺮ [ ﻋﻤﻞ ] ﻫﻢ ﻭﺯﻥ ﺩﺍﻧﻪ ﺧﺮﺩﻟﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻳﻢ ، ﻭ ﻛﺎﻓﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺣﺴﺎﺑﮕﺮ ﺑﺎﺷﻴﻢ .(انبیا /47)
به قلم #راضیه_طرید .
تا مبارزه با نفس نکنیم بزرگ نمی شویم!
از قدیم گفته اند دو جمله خانم ها را شاد می کند:
-دوستت دارم
-50% تخفیف!
من هم فریب جمله دوم را خوردم و در شرایطی که وضع اقتصادی مان قرمز بود وارد فروشگاه شدم. ظروف چینی نگو احلی من العسل!! زمینه سفید با حاشیه گل های ریز و درشت. اصلا آدم دلش می خواست برای تک تک فنجان و پیش دستی اش، یک پست اینستاگرامی بنویسد!
این سرویس را چیده شده روی میز صبحانه در ایوانی رویایی تصور می کردم. به همراه چند برش کیک و آب پرتقال و شکلات صبحانه. از همان ها که فقط در تبلیغات تلویزیونی می بینیم!
با این حراج چرب و چیلی، سرویس محبوبم از آن من شد.
مثل بچه ها تا رسیدن به ماشین دو سه بار پنهانی نگاهش کردم. در ماشین را بستم و با شعف شروع کردم به تعریف برای همسرم. اولش آب دهانم راه افتاده بود و احساس صیادی را داشتم که بی دردسر مروارید را به دامنش انداخته اند. امادر میان صحبت هایم هنگامی که هیجانم فروکش شد، یادم آمد که ما اصلا احتیاجی به همچین ظروفی نداشتیم! یعنی داشتیم اما نه آنقدر تجملاتی. در دام دسیسه های مصرف گرایی افتاده بودم. به روی خودم نیاوردم و ادامه دادم.
وقتی که صحبت به قیمت رسید، چشم هایش گرد شد. ناراحتی را از خطوط پیشانی اش خواندم ولی چیزی نگفت و لبخند زد. عصابنیتش را روی پدال گاز تخلیه کرد. به یکباره سکوت غلیظی جو ماشین را گرفت. فهمیدم خطا رفتم و تمام سرمایه این ماه ما، دقیقا همان مقداری بوده که من خرجش کردم! شیشه را پایین کشید تا باد خنک حرارت خشمش را سرد کند.
عذاب وجدان گرفتم. رفتار و کلام و منش من باید برای همسرم آرامش حاصل کند، نه اینکه با بی خردی اعصابش را خط بیاندازم. او همیشه در اجابت خواسته های من لایق سیمرغ طلایی ست. اما این بار فرق می کند.
با خودم فکر کردم کاسه بشقاب ها باید وسیله ای باشند برای شادتر زیستن ما، نه اینکه خود عامل کدورت شوند. جای این چینی ها اگر ظروف ساده و ارزان تر هم باشد زندگی ما لطمه ای نمیخورد. دنیا را می شود یک طوری گذراند اما آخرت نمیگذرد! این ظرف ها هم مثل مابقی روزی خواهد شکست و روزی کهنه خواهند شد. این رضایت خداوند است که ماندگار است. این خشنودی همسرم است که دست مرا خواهد گرفت.
تصمیم گرفتم پسشان بدهم. که موبایلش زنگ خورد و گل از گلش شکفت. قرعه کشی خانوادگی این ماه، به اسم ما درآمده بود! خدا برای جفت مان جبران کرد.
Do not join
به گروه ما نپیوندید!
عضو کانال ما نشوید!
در فراخوان ما شرکت نکنید!
دست از سر ما بردارید!
با ما کاری نداشته باشید!
دنبال کار خودتان بروید!
اینها آرزوهای نگفته کسانی است که عده ای را دنبال خود کشاندند، ولی نتوانستند راه حق را بروند و همراه خود، عده ای دیگر را غرق کردند و حالا در کشاکش حساب و میزان، آرزو می کنند کاش این حرفها را در دنیا به پیروان خود گفته بودند!
در این وانفسای یارگیری ، اگر از اعتقاد و ایمان خودمان اطمینان نداریم، کسی را دنبال خود نکشانیم و دادگاه قیامت خود را پر از شاکی نکنیم!
قال الله تبارک و تعالی : إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎم ﭘﻴﺸﻮﺍﻳﺎﻥ ، ﺍﺯ ﭘﻴﺮﻭﺍﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﺰﺍﺭﻯ ﺟﻮﻳﻨﺪ ، ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﻳﺰﻫﺎ ﻭ ﭘﻴﻮﻧﺪﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﻮﺩ . (بقره / 166)
به قلم #راضیه_طرید