بفرمایید چای
پارسال همین روزها بود که تصمیم به ترک چای گرفتیم و انواع و اقسام دمنوشها را به عنوان جایگزین امتحان کردیم. مامان مثل فرشته نجات به دادمان رسید و چای بِه را پیشنهاد داد. چون همرنگ چای بود و خوشطعم؛ مقبول افتاد و ما موفق به ترک اعتیاد شدیم! لذا مامان چند کیلو چای بِه آماده برای ما فرستاد و ما هم مشت مشت دم میکردیم و میخوردیم و کیفور میشدیم که ما چقدر هنرمندیم و اراده قوی داریم که چای سیاه را ترک نمودهایم! حالا بماند که آن وسطها گاهی تفریحی چاه سیاه هم میزدیم !
امسال درست موسم رسیدن بِه، سرزمین پدری بودیم و به توصیه مامان رفتیم که تفریحکنان در باغ پدری گشت بزنیم و در جمعآوری میوه هم کمک کنیم.
هرکدام یک جعبه گرفتیم دستمان و چند تا میوه از شاخههای پایین جمع کردیم و با خودمان گفتیم ای دل غافل! چه کار لذتبخشی است این میوه جمع کردن! اصلا این باغبانها چقدر کار باحال و آسانی دارند! ای کاش ما هم باغبان بودیم و فلان…!
یک لحظه به خودمان آمدیم دیدیم نزدیک غروب شده و نصف جعبه مان خالی است. هوا داشت سرد میشد، تصمیم گرفتیم از درخت بالا برویم و میوههای بالاتر را جمع کنیم. چند بار افتادیم و پایمان پیچید و یکی دوتا پرچین را شکستیم و خونین و خاکی و خسته، چند میوه را که از شاخه جدا نمیشد با ضربات محکم چوب از وسط نصف کردیم و انداختیم وسط جوی باغ آنطرفی! و بعد با زحمت، دختر خواهر 7 سالهمان را که ژیمناستیککار است دور از چشم مادرش فرستادیم آنطرف پرچینها که دستهگلهای به آب داده ما را جمع کند! طفلک خودش هم تا زانو در گل فرو رفت و بعد دست به دامان برادر کوچکمان شدیم که قدش از همه بلندتر است؛ از روی سیمخاردارها طفل بیگناه را عبور دادیم و بهش وعده شکلات و پاستیل دادیم که شکایت به مادرش نکند!
خلاصه با یک جعبه برگ و شاخه شکسته و آن وسطها چندتا میوه گِلی و ترک برداشته رفتیم و چای آتشی مامان را خوردیم و در حالی که از سرما به خود میلرزیدیم دانستیم که چقدر بیهنر هستیم !
با یک حساب سرانگشتی دیدیم این 3 کیلو میوه که ما جمع کردیم شاید خشک شدهاش یک کیلو هم نشود و کفاف یک ماه مصرف ما را هم ندهد. دیدیم چقدر میوههایی که هرروز راحت نوش جان میکنیم ارزشمند است. دیدیم چه مامان خوبی داریم و خبر نداریم. دیدیم چقدر خوشبختیم.
——————————————————————————————–
پ ن: طرز تهیه چای بِه: میوه بِه را رنده کرده و خشک میکنیم، سپس اندکی تفت میدهیم تا رنگش کمی تیره شود و سپس مثل چای معمولی دم می کنیم.
نذر بد
یکی دو شبی هست که مامان جان حال خوبی ندارد.. دیشب آبجی خانوم بالاخره مجبورش کرد که برود دکتر و آبجی کوچیکه بردش درمانگاه عمار. دختر طلا هم همراهشان رفته بود.
دختر طلا تعریف می کرد:” خاله نمیدونی. یه پسره قمه زده بود، بعد سرشو خون برداشته بود. با همون حال و اوضاع خونی راست راست پا شده بود اومده بود درمانگاه که سرشو پانسمان کنند.” اینجور که تعریف میکرد معلوم بود از دیدن این صحنه حول و ولا برش داشته بود.
گفتم:” خاله بعضی ها نذر میکنند. البته نذرشون چون کارشون اشتباهه باطله. اما خوب دیگه! نگرانش نباش. اون فقط پوست سرشه که زخمی شده.” بعد خودم رفتم تو فکر.” اصلا قمه زنی فایده اش چیه برای امام حسین علیه السلام؟ یعنی که چی؟ طرف عمدا خودشو زخمی میکنه بعد پا میشه راست راست میره درمانگاه؟ خوب از اولش نکن این کارها رو.”
نمیدانم قمه زنی اولش از کجا باب شد و اولین کسی که دست برد و سر خودش رو با قمه زخمی کرد کی بود؛ اما با عقل خودم هرچقدر فکر میکنم، فلسفه ای که بشود بهش افتخار کرد برای مجالس عزاداری اباعبد الله و بشود گفت این یک سنت حسنه است پیدا نمیکنم. این چند ماهی که در وبلاگ ashura با دوستانم تلاش می کنیم حجم تصاویر قمه زنی را از گوگل کم کنیم، به عمق فاجعه بودن این حرکت پی بردم. یک نفر که مثل من و شما شیعه است می داند این حرکت چیست و چرا انجام میشود و ضرر قابل ملاحظه ای ندارد اما مردم غیر مسلمان دیگر نقاط جهان چه؟ آنها هم می دانند؟
آقای مظلوم مان را جهان با تصاویر دلخراش و وحشتناک قمه زنی و عبور از آتش میشناسند. لابد با خودشان می گویند:” مسلمانان، متوحش و عقب افتاده از تمدن بشری هستند."
فکر کنم وقت آن رسیده این نذرهای بد را با نذرهای خوبی مثل هدیه کردن کتاب برای شناساندن قیام عاشورا عوض کنیم. با این کار بیهوده فقط به پیکره ی اسلام و قیام عاشورا ضربه می زنیم.
کوه گناه
وارد اتاق که شدم کوهی از لباسهای شسته شده و خشک شده را دیدم که باید مرتب شان میکردم. چند روزی بود که سرگیجه داشتم. برای همین نمیتوانستم بنشینم و لباسها را مرتب کنم. این بود که همه شان تلمبار شده بود گوشه ی اتاق.
دیشب بهتر بودم. یکی یکی شان را تا زدم و مرتب کردم و در کشوها قرار دادم. همین طور که مشغول صاف کردن کوه لباس بودم در نظرم آمد گناهان هم مثل همین کوه لباس است. اگر توبه نکنی تلمبار میشود یک گوشه ی اتاق قلبت و همه جا را شلوغ میکند. آنوقت تو این اتاق که دنبال خدا بگردی پیدایش نمیکنی. با خودم گفتم هر شب وقت مرتب کردن کوه گناهان است وگرنه روی دوش آدم سنگینی میکند.
نیمه شب باشد و تنهایی و کوهی از گناه فقط چند رکعت نماز شب میچسبد و خلوت با خدا.
استدلال در مکتب قمه زنی
می گوید: من شور و عشقم را به حسین با قمه زنی ثابت می کنم. هر کس شخصیتی دارد.تو توی یک گوشه آرام گریه می کنی من باید قمه بزنم. لطفا در دستگاه امام حسین اظهار نظر نکن و گر نه چوبش را می خوری!
می گویم: مطمئنی امام حسین به این حرکت شما راضی است؟ الان علما و مجتهدین ما با این عمل مخالفند.
می گوید:برای من کلاس نگذار! برو یک تحقیقی کن بعد حرف بزن! میرزای نایینی جواز قمه زنی را به ما داده. شما بچه آخوندها به گرد پای میرزای نایینی هم نمی رسید!
می گویم: شما چطور از میرزای نایینی تقلید می کنید در حالیکه اولا به نظر علما تقلید ابتدایی از میت جایز نیست؟ ثانیا شرایط آن زمان با الآن از زمین تا آسمان فرق می کند.مگر تجهیزات رسانه ای اکنون، در زمان میرزای نایینی در اختیار دشمن بود؟ ثالثا و مهم تر اینکه تحلیل فتوای میرزای نایینی جواز با این قطعیت را نشان نمی دهد.
می گوید:آقا وحید خراسانی اما نظر مثبت دارند!
می گویم: بابا ما به چه زبانی بگوییم که نظر آیت الله وحید تحریف شده.چندین بار در این زمینه تحقیق شده و نظر ایشان درباره قمه زنی منفی است.
می گوید: من خودم از آقا وحید یک کلیپ دیدم که می فرماید اگر سینه زدن و زنجیرزدن موجب خارج شدن خون شود جایز است.
می گویم: از سینه زنی و زنحیر زنی شما چطور قمه زنی را برداشت کردید! چرا نظر ایشان را مطابق میل خودتان تحریف می کنید؟
می گوید: کجای قمه زنی مشکل دارد؟
می گویم: همین پارسال جوانی را خودم از نزدیک دیدم که به خاطر خونریزی قمه زنی به کما رفت. به علاوه شما چهره تشیع را با اینکار خشن نشان می دهید و انگلیس و آمریکا همین را می خواهند!
می گوید:مدرکت؟
واژه ashoura را سرچی می کنم و عکسهای نتیجه را برایش ارسال می کنم و می گویم: ببین شما شیعه را چطور به دنیا معرفی می کنید!
چطور ادعای عشق آتشین به امام حسین دارید وقتی باعث غربت بیشتر امام زمانتان می شوید! این چه ادعای ولایتمداری است که در خدمت دشمنان قسم خورده شیعه است؟
گریه ی ملائکه
محرم که از راه میرسد موسم روضه های تک نفره ام شروع میشود. روضه میخوانم برای دل خودم. برای دخترهایم. برای فرشته ها. برای مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها.
از غربتش که با خودم زمزمه میکنم فقط خودم نیستم که اشک میریزم. با من عرض و سماء میگریند. با من در و دیوار خانه، فرشته ها میگریند. فقط کافی است با دل غمگینم رو کنم به سمت کربلا و بگویم:” السلامُ علیکَ یا ابا عبد الله. السلامُ علی مَن بَکَتهُ ملائکهِ السماء.
پ.ن: بخشی از زیارت ناحیه ی مقدسه