عاقبت بخیری
بازنشستگی شان به اینجا ختم شد، بعد از یک عمر سِترُالارضی، آرام گرفته اند کفِ پای سینه زن ها…
عاقبت بخیر شدند فرش های رنگ به رنگ حسینیه ما!
روز توبه
امروز، روز پشیمانی است، روز توبه، روز بازگشت به دامان حسین علیه السلام، روز همه ی بیچارگی ها، روز حرّ…
سرت را بالا بگیر! آنکه روبرویش ایستاده ای مردی است که دشمنش را سیراب میکند. دشمن که هیچ، اسب دشمنش را هم سیراب میکند.
سرت را بالا بگیر! این آقا مردان آزاده را خوب میشناسد. از میان دلهره هایت دیده است که پشیمان آمده ای.
سرت را بالا بگیر مرد! آقا راضی نیست این کفش ها را بر گردنت ببیند. خودش گفت که مادرت تو را به حق، آزاده نام کرده است. تو هم که خودت را ثابت کردی. حالا سرت را بالا بگیر!
آقای من! روی سیاه برایت آورده ام آیا میخری؟ دلی پر از حسرت از گناه و چشمی پر از اشک برایت آورده ام. تحویل می گیری؟! راه بسته ات را توان گشودن ندارم اما…
دستمال زردی که بر پیشانی اش بستی گواه است که او را بخشیدی….
روز دوم محرم مرسوم است روضه ی حر میخوانند. باید قبل از ورود به تاسوعا و عاشورا خودت را تطهیر کنی. تو هم با حر همراه شو و خودت را در نهر روضه های ابا عبد الله پاکیزه کن…
حب امیر المومنین
اولش که یک روز طول کشید تا مردم همه جمع شدند. زیر آن آفتاب سوزان جهاز شتر ها را روی هم گذاشتند. رفته ها را برگرداندند و نیامده ها رسیدند. بعدش هم که سه روز مردم را نگه داشتند تا از آنها بیعت بگیرند. تازه آقا رسول الله فرمود این خبر را حاظران به غایبان برسانند و پدران به پسران بگویند. که چه؟
آقا دلش میخواسته محبت علی علیه السلام را جار بزند در طول تاریخ؟ فکر کنم خیلی مهم تر از این حرف ها بوده. وگرنه نمیفرمود اگر نگویم دین به اکمال نمیرسد و خدا فرموده رسالتت را انجام ندادی.
چرا مردم جهان یک درصد احتمال نمیدهند که شیعه ها راست میگویند؟ آنوقت شاید مسیر تاریخ انقدر دستخوش تغییرات نمیشد. یعنی واقعا خبر به این مهمی که از حد تواتر گذشته انقدر گنگ و نا مفهوم بود؟
مانده ام چطور ضرورت وجود امام را خلفا احساس کردند ولی رسول اکرم صلوات الله علیه با آن همه علم غیب که میدانست در نیافته بود؟
باشد.
همان که شما میگویید. فکر کنم برای عمل به سفارش حب امیرالمومنین علیه السلام هم که شده میتوانیم همگی مان امروز شاد باشیم.
جذب دلها
امسال تصمیم گرفتیم مدرسه ی دخترم را عوض کنیم. از روزی که فهمید باید به کلاسی برود که ۳۵ نفر دانش آموز دارد پایش را کرد توی یک کفش که :” من میخوام برای همه ی بچه های کلاسمون کادو بخرم که با من دوست بشن و باهام قهر نکنن.”
گفتم:” فکر نمیکنم امکان داشته باشه مامان جان. آخه فوقش اگر یک هدیه ی حسابی هم برای همه شان خریدی از کجا تضمین وجود داره همشون باهات دوست بشن؟ ” گفت:” حالا همشون دوست نشن حد اقل نصف شون که دوست میشن.”
امروز که داشتم حدیث میخواندم به یک حدیث جالب از امیرالمومنین علی علیه السلام رسیدم که دیدم استدلال دخترم هم علمی هست و هم نقلی. اتفاقا اصلا هیچ جای شک درش وارد نیست.
حضرت علی علیه السلام فرمودند:” هر که احسان و نیکی کند؛ دلها به سوی وی گرایش پیدا میکند.”
بالاخره یکی از اقسام احسان، هدیه دادن است. حالا دارم به این فکر میکنم که آدم باید خیلی از کارها را از بچه ها یاد بگیرد.
منبع: غررالحکم صفحه ی ۴۴۹
بهانه ی حرم
دختر دوساله ام یکی دو روز است شیرین زبانی میکند.
جمله ی جدید یاد گرفته و میگوید:” میشه منم بیام؟” بعد سرش را کج میکند و چشمانش را جمع می کند و سراپا خواهش میشود.
خوب است آدم ادب درخواست را از دیگران بیاموزد. اگر تا الان کربلایی نشده ام تقصیر خودم است. باید منم همینطور رو کنم به کربلای معلی و با التماس به آقا بگویم:” میشه منم بیام؟"
السلام علیک یا ابا عبد الله….