خادم الحسین
زیادی زرنگ بود! آدم خوبها این روزها دنبال کفش و کوله سبک هستند او اما بارَش را متفاوت بست.
-سه رول کیسه زباله جهت جمع آوری زباله جاده نجف تا کربلا.
-واکس همراه برای شب که زوار خسته اند و خاکی، تا پنهانی کفش های موکب را نونوار کند.
-ماژیک و کاغذآ4 که با خطاطی بین راه جملات وحدت آمیز عربی و انگلیسی بنویسد و بچسباند دیوار.
-یک بسته کوچک پر از گیره سر دخترانه و پیکسل که به کودکان زائر یا خادم هدیه کند.
-بیرون کوله هم یک جارویی دستی که به گردنش سربند زده بود، چفت کرد!
میگفت عرب ها جاروی خوبی ندارند این بهتر نظافت میکند. در ضمن اینکه این جارو یک نماد و تبلیغ میشود برای دیگران که شما هم آستین بالا زنید و در سرای ارباب به کم قانع نشوید.
برنامه دارد که شبها پای خسته زائران را ماساژ دهد و موکب به موکب که جلو میرود در جاده خدمتی هم کند.
گفتم کسی که بخواهد تو را همراهی کند باید دیوانه باشد!
گفت آنجا تب عشق بالاست شک ندارم که دیگران هم تشویق میشوند. وقتی که پیاده روی اربعین پتانسیل تشکیل حکومت آرمانی مهدوی را دارد چرا ما باید در این مسیر به حداقل ها راضی شویم؟ هرچه در این ضیافت بیشتر ادب کنی و محبت ورزی ، برای جهان پس از ظهور لایق تر میشوی.
جملات محبت آمیز عربی را هم یادگرفته بود تا شهد محبت آن فضا را به نوبه خود شیرین تر سازد. می گفت باید ببینی عراقی ها چطور از عمق دل تمام دارایی مالی و عاطفی شان را مثل رطب کف سینی میچینند و به زوار سیدالشهدا تقدیم میکنند! از مولای آنها حیا میکنم که آنجا فقط مهمان باشم و خادم نباشم. بهانه های خادمی کردن آنجا به وفور یافت میشود سخت و نشدنی هم نیست. کافیست با نگاه خادمی قدم برداری. مگر جز این است که ما میرویم تا در کهکشان حسین علیه السلام بر مدار عشق سامان بگیریم.
این، همه ی وسع من است برای با شکوه تر برگزار شدن این راهپیمایی بین المللی.
اگر تو را هم هوس آرمانشهرحسینی است بسم الله!