ایثار و مهربونی این مدلی
همه ی کارهایم را هرطور شده تا دوساعت قبل ورود مهمان ها انجام دادم. بوی خورشتم در راهرو پیچیده بود. سبزی ها را هم تندتند پاک کردم.
ژله را از یخچال در آوردم . بسم الله گفتم و اولین گلبرگ ژله ی تزریقی را زدم…
“به به چه جلوه ای! چه شود”
گلبرگ بعدی…"چقد سمیه خانم خوشش بیاد”
دوباره حجم سرنگ را با رنگ صورتی پر کردم…"نه، شایدم ناراحت بشه”
گلبرگ ها را پشت هم، پشت هم طرح میزدم…"آخه سمیه خانوم بعد اون تصادف، دیگه اعصاب این سفره آرایی ها و حواشی رو نداره”
گل ژله ای من داشت شکل می گرفت… “خب پس هنر من چی میشه؟ منم دوست دارم خودی به همسرم نشون بدم”
رنگ زرد به وسط گل نما می دهد…” خب بخاطر همین میگم نکن این کار رو. سمیه خانوم حتی یه ژله ی ساده هم نمیزاره سر سفره حالا تو میخوای جلوی شوهر اون برا شوهرت فیگور هنری بیای که چی؟!”
دایره وسط گل را پر کردم .."این چیزا سلیقه ست. توانمندیه. سمیه خانوم تو چیز دیگه ای متبحره منم تو چیز دیگه ای”
…"خب نمی گی تو دلش آه می کشه؟ با این کارت ضعف سمیه خانم رو به یاد شوهرش میاری”
رفتم سراغ برگ های سبز گلم …” اصلا میخوام با این کارم بگم آدم مذهبی باید همه چیزش سر جاش باشه. دین داری ش به جا، مهارت های خونه داری هم به جا. تازه اینطوری بیشتر جذب دین میشن. اینم نوعی کار فرهنگیه!”
سبز و صورتی کنار هم چقدر چشم نواز است…"یعنی تو با این ژله میخوای طرف همونجا سر سفره شهادتین بگه؟؟؟! خوب می دونی اولین قدم برا کار فرهنگی نیته! خودت قبلش گفتی میخوام خودی نشون بدم و از این کار لذت می برم. البته اشکال نداره ها. ولی نه در قبال سمیه خانوم که این کاره نیست، نه در برابر شوهرش که حساسه به این چیزا. اونم نه با ژله! که تو سالم بودنش بحثه هنوز”
برگ سوم گلم را با سرنگ کشیدم…"مگه خودت نبودی می گفتی خوشم نمیاد جلوی مرد غریبه ای، من کدبانو تر از خانومش باشم.و تو بقیه مسائل هم مراقبت میکنم یه وقت داناتر از خانوم کسی به چشم شوهرش نیام. خوش سر و زبون تر از خانومش، شوخ تر، شاد تر. دوست دارم همه ی آقایون فکرکنن همسرشون بهترینه. خب اینم همونه دیگه!"
“خب آخه…”
برگ بعدی…"پس یاعلی بگو و این ژله خوشگله رو بزار یخچال برا فردا نهار خودتون”
ترسیم گلم تمام شده بود…
“تبارک الله احسن الخالقین!!”
از مکالمات لوامه و اماره ی من هنگام کار در منزل!