رایحه ی استغفار
از دو ماه قبل بود که قصد تهیه آن را داشتم اما با وسوسه های فراوان به تعویقش می انداختم.
یک ماه گذشت! ماه بعد نیز به نیمه رسید اما من همچنان امروز و فردا می کردم
دیگر بیش از این تعلل جایز نبود.نیت کردم، عزمم را جزم کردم، توکل کردم و وسوسه ها را از خود راندم.
نیمه شبِ نیمه ی ماهی بود که موفق شدم انتخابم را قطعی کنم.
بالاخره بعد از مدت ها انتخابش کردم، تن خورش عالی بود هر که آن پوشیده بود بر تنش نشسته بود.
اما من انگار آنطور که باید موفق نشده بودم! هنوز کمی از وسوسه در من باقی مانده بود که مانع از احساس راحتی من می شد. با او غریبگی می کردم. دو هفته می گذرد، عاشقش شده ام؟
لباسی از جنس توبه را که با هزار وسواس انتخاب و پوشیده ام بر تن دارم و با کامی شیرین و عطری که از
رایحه استغفار که تمام لباس و بدنم را فرا گرفته به سوی شهرش می روم.
عاشقانش می فهمند حس و حال و شور شوقم را برای رسیدن به او.
تا رسیدنم به شهر چیزی نمانده، همت کنم به موقع خواهم رسید
و آنجا از روی ارادت دست بر سینه نهاده و خواهم گفت: خدایا قرار بده روزه مرا در آن روزه داران واقعی و قیام وعبادتم در آن قیام شب زنده داران و بیدارم نما در آن از خواب بی خبران و ببخش به من گناهم را در این روز ای معبود جهانیان و در گذر از من ای بخشنده گنهکاران.
سلام ماه خدا
سلام ماه خدا
چقدر خوب شد که آمدی. دلمان برای قدمهایت تنگ شده بود.
سلام ماه خدا
آمدنت نوید روزهای خوش با خدا بودن میدهد. دلمان برای سفرههای بیآلایش و مناجات وقت افطار تنگ شده بود.
سلام ماه خدا
چقدر طول کشید تا دوباره بیایی. دلمان برای شبها و سحرگاهانت تنگ شده بود. برای دعای سحر و مناجات ابو حمزه.
سلام ماه خدا
نگاه پر مهر و محبت خدای مهربانمان را همراهت کردهای. خیر برکت از روزها و شبهایت سرازیر است.
خدای من!
از تو ممنونم که ما را یک بار دیگر به ماه زیبایت رساندهای.
چه زود دیر می شود
چه زود دیر می شود
چه زود دیر شد برای استفاده کردن از ماه های رحمتت، ماه هایی که برای تزکیه ما انسان ها قرار دادی و خود نیازی به آن نداشته و نخواهی داشت.
ماه های پر خیر و برکتی که بندگانی بودند که خوب قدر آن را دانستند و جسم مادی خود را از همه تعلقات شستند و تا توانستند توشه هایی برای راه پر پیچ و خمی که در پیش رو داریم ذخیره کردند.
افسوس که چه زود دیر شد
ماه رجب که گذشت، ماه شعبان نیز به نیمه رسید اما من همچنان بواسطه پیله ای از گناه که به دور خود پیچده بودم در غفلت به سر می بردم.
خداوندا تو رئوف تر از همه از بندگان به من هستی که در این نیمه ماه که فضیلت آن را همسان شب قدر ذکر کرده ای به سوی خود فراخوانده ای .
لطفی دیگر در حقم نمودی و مرا در جمع احیاءگیرندگان این شب پرفضیلت قرار دادی و از آن ها جدایم نساختی.
تا هم نوا با جماعت دست به دعا بر دارم و مناجات شعبانیه را اینگونه بخوانم؛
اگر خواریم را می خواستی صدایم نمی زدی و اگر رسوایی ام را خواسته بودی عافیتم نمی بخشیدی.
خدایا من بنده گناهکار تو هستم مرا جزء آن دسته از کسانی که رویت را از آنان برگرداندی قرار مده.
اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ
آرامبخش دل
حال و هوای جامعه تلفیقی از لحظات رحمانی و شیطانی است. ما با حضور در اجتماع ناگزیر در موقعیت هایی قرار می گیریم که با دیدن صحنه ها و شنیدن صداهایی به یاد خدا و شیطان می افتیم.
سوار اتوبوس بودم که خانم جوانی با پوشش نامناسب و آرایش در کنارم نشست. صدای موسیقی از هدفونی که در گوش داشت شنیده میشد. از بلند بودن صدای هدفون تعجب نکردم چون چندی پیش در خبری خوانده بودم که استفاده زیاد از هدفون روی شنوایی افراد تاثیر منفی میگذارد و آن ها به مرور زمان باید برای بهتر شنیدن، صدا را بلند کنند. اما از اینکه مجبور به شنیدن موسیقی حرام بودم ناراحت بودم، با اینکه می دانستم از نظر شرعی برای من اشکالی ندارد. سعی کردم با نگاه کردن به بیرون حواسم را پرت کنم، حال جسمی خوبی نداشتم و این تحمل شرایط را برایم سخت تر میکرد تا اینکه بالاخره پیاده شدم و به مطب دکتری که از قبل نوبت داشتم رسیدم.
در مسیر برگشت به خانه نوای دلنشین ذکر خداوند از رادیوی ماشین در حال پخش بود. تکرار لفظ جلاله ی الله بدون استفاده از ابزار موسیقی ، چنان آرامشی به روح و جانم داد که اصلا طول مسیر را متوجه نشدم. کرایه را پرداخت کردم و با حال و هوایی خوش به خانه رفتم. به راستی که نام و یاد خدا آرامبخش دلهاست. اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القلوب(سوره رعد-آیه ۲۸)
خدا همه جا هست
هیچ سه نفری در دنیا نیستند که با هم در حال نجوا باشند و خداوند نفر چهارمشان نباشد.* خدا همیشه با شماست.
هیچ گروه سه نفره ای نیست که با هم چت کنند و نفر چهارمشان خدا نباشد. همه ی چتها، ایموجیها، استیکرها، پادکستها، تصاویر و فیلمهایی که رد و بدل میکنند او میبیند.
هیچ کجای دنیا پیدا نمیشود که آدمها باشند و خدا نباشد. خودش گفته از رگ گردن به شما نزدیک ترم.
* پ.ن: سورهی مبارکه مجادله آیه ۷