لحظههای بدون شیطان
لحظههای بدون شیطان دستمالی برداشتهام و روی ذهن و اندیشهام میکشم، اندیشهام غبار گرفته، هرچه دستمال را محکمتر و بیشتر میکشم، بازهم گرد و غبار دارد. روی دو زانو نشستهام و دستمال را خیس میکنم و روی اندیشهام میکشم، از بالا به پایین و از پایین به… بیشتر »
نظر دهید »