رباب عاشق
اوایل آبان بود و اوایل محرم. اتفاقا اوایل باران هم بود و عشق هم اوایل آمدنش بود. حالا، آن دختر جوان طلبه که هرشب به عشق حوزه رفتنِ فردا صبح میخوابید، خوابش نمیبرد. اصلا صدای تالاپ تولوپ قلبش نمیگذاشت بخوابد. باخودش کلنجار میرفت و از این پهلو به… بیشتر »
نظر دهید »