رزق کریمانه
اوایل بهار دو تا جوجه خریدیم، بلکه مرغ شوند، تخم محلی بگذارند. دست برقضا هر دو خروس شدند! مادر جان با قد ده سانت تحویلشان گرفت، آب معدنی تازه کوهستان، دانه خوب، سبزی تازه خودرو، همه فکرش جوجه ها بود. ما هم که حسود! در خفا می رفتیم دو تا فحشی لنگه دمپایی… بیشتر »
نظر دهید »