بی خانمان!
نشسته ام زیر کرسی، کمی دورتر از پنجره. بساط چای براه است. امشب صدای اضافه ای به گوش می رسد. زوزه های جان سوز باد توی راه پله های باریک یک آپارتمان. آسمان در انعکاس مشبک های بلورین برف، دلبری می کند. خانه گرم است، بچه ها سیر از غذاهای مانده امروز و… بیشتر »
نظر دهید »