ساعت به وقت ظهور
از ساعت شیک و پیک و پاندول دار جهیزیه ام فقط یک دایره کوچک مانده با چند عقربه! این وضع را مدیون توپ های فوتبالی هستیم که به سمتش نشانه رفتند. به سرم زده بود بروم از آن صفحه بزرگ های قشنگ بگیرم که سروصدا ندارد و ممتد و آرام حرکت می کند. اما دستم به کیف… بیشتر »
نظر دهید »
مریم خانم
کاملاً مشخص است که مریم خانم دیگر توان ندارد! به سختی دیوار را پاک می کند اما، با هر رفت و برگشت دستش، رد سیاهی روی دیوار می ماند از بس که دستمالش خیس و کثیف است، چون نمی تواند آن را خوب بچلاند! رنگ و روی زرد، چشمان گود افتاده، دستان زبر و ترک خورده… بیشتر »
بی دوست؛ زندگانی!
می ترسم، از صدای پیچش باد که پنجره اتاق را برهم می کوبد! از شنبه هایی که می آیند با آنکه او نیامده! دنیا جای وحشتناکی ست وقتی صاحب نباشد. گنجشک ها کمی زودتر بیدار می شوند؛ در سحرهای مبهوت مانده زمان! بلکه طلوع دیگری از خورشید را به تماشا بنشینند. این… بیشتر »