تشکر از عمه خانم
چند روزی بود مادر، به زبان بی زبانی اعلام می کرد که دوست دارد مثل سال های قبل یک افطاری دسته جمعی خانوادگی برگزار کند. از طرفی چون می دانستند همه کار و زحمت آن بر من تحمیل می شود و خودشان هم هیچ همراهی نمی توانند داشته باشند، از بیان مستقیم ابا داشتند.… بیشتر »
نظر دهید »
مادر منو ببخش !
چند ماهی بود که خواهر زاده جعفرآقا، ازدواج کرده بود و به تهران آمده بود. با اینکه ما قبلاً عروس خانوم را پاگشا کرده بودیم، گفتیم طبق سنت دیرینه، اونها رو به افطار هم دعوت کنیم. چون خانه ی آنها تلفن نداشت، من چند روز قبل ، به محل کار سعید… بیشتر »
مادر جون منو ببخش !
چند ماهی بود که خواهر زاده جعفرآقا، ازدواج کرده بود و به تهران آمده بود. با اینکه ما قبلاً عروس خانوم را پاگشا کرده بودیم، گفتیم طبق سنت دیرینه، اونها رو به افطار هم دعوت کنیم. چون خانه ی آنها تلفن نداشت، من چند روز قبل ، به محل کار سعید آقا… بیشتر »