مادر جون منو ببخش !
چند ماهی بود که خواهر زاده جعفرآقا، ازدواج کرده بود و به تهران آمده بود. با اینکه ما قبلاً عروس خانوم را پاگشا کرده بودیم، گفتیم طبق سنت دیرینه، اونها رو به افطار هم دعوت کنیم. چون خانه ی آنها تلفن نداشت، من چند روز قبل ، به محل کار سعید آقا… بیشتر »
نظر دهید »
یازده برداشت
روز دوم ماه رمضان برداشت 1) همینطور که مطالب سخنرانی را آماده میکنم، منتظر پدرم هستم. دیشب به پدرم زنگ زدم که یادتان رفته پول بدهید تا طلاب برای مامان و اموات قرآن بخوانند و پدرم با آشفتگی گفت یادش رفته و فردا صبح میآورد. برداشت 2) این دفعه… بیشتر »