دعوت غیر زبانی
همان اولین روزهای تولد دخترم بود که با خودم گفتم:” این بچه که الان من مادرش هستم نه خواندن بلد است و نه نوشتن. حتی حرف زدن هم بلد نیست. حتی خوردن و خوابیدنش را باید خودم مدیریت کنم. پس باید مادری باشم که یک کودک مودب و موفق تربیت کنم. این شد که از… بیشتر »
نظر دهید »
درک متقابل!
ایام تابستان بود و جعفر آقا، دوستان سعید را که بچه های دبیرستانی بودند، جمع کرده بود و برایشان کلاس گذاشته بود و از دوستش دعوت کرده بود که عصر هر پنج شنبه به بچه ها در منزل ما قرآن و احکام یاد بدهد. یک روز صبح پنج شنبه استاد زنگ زد و گفت که برای درس… بیشتر »