معرفت با طعم آلو
امروز صبح گفتم در کارهای خانه کمی دقت کنم تا شاید حکمت هایی از میان همین روزمرگی هایم بیرون بیاید که تا حالا بهش نرسیده باشم. این بود که با آلوهای شسته شده ی تو سبد روبرو شدم.
آقای همسر از باغ دوستش مقداری آلو خریده بود که چون ما رفته بودیم همایش کسی پیدا نشده بود آنها را نوش جان کند. برای همین داشتند خراب میشدند. راستش حیفم آمد حتی یکی شان را بیرون بریزم. گفتم همه اش را لواشک میکنم. هم فال و هم تماشا.
آلو ها را که ریختم به این بهانه بپزد با خودم گفتم:” خدا هم وقتی ببینه یه بنده ی خوبش داره خراب میشه برایش یه نقشه میکشه. مثلا میگه بندازیمش تو دیگ گرفتاری تا یادش بیاد خدایی هم هست بلکه برگرده. حیفه این بنده خراب شه و بندازیمش بیرون.”
گه گداری این آلوها را سر می زدم که نسوزد. همین طور قل می زد و میجوشید. آنقدر که همه اش داشت له میشد و یکدست. با خودم گفتم:” آزمایش های خدا همیشه همین طورهاست. آنقدر در دیگ آزمایشش، آدم رو میجوشونه که یک دست میشه. صاف و یک رنگ. چقدرم خوشرنگ شده.”
خوب که پخت خاموشش کردم تا سرد شد. کمی ازش چشیدم دیدم چقدر شیرین است. آن وقت با دلم گفتم:” آدم ها که از آزمایش خدا در میآیند شیرین تر میشوند. مثل همین آلو سیاه پخته که حالا قرمز رنگ و شیرین شده آدم ها هم بعد از پخته شدن نورانی میشن.”
حالا که کاملا سرد شده باید بکشمش در سینی تا بزارمش خشک شود. حالا صافی میخواهد. هسته هایش جدا افتاده و باید آنها را در بیاورم که نرود زیر دندان. درست مثل آدم های خراب شده ای که از پس آزمایش خدا بر نمیآیند. تازه حالا نوبت رفتن در آفتاب است؛ یعنی یک آزمایش دیگر.
امروز فهمیدم یک لواشک درست کردن خودش یک کلاس حکمت و فلسفه و معرفت و خداشناسی است. تا حالا چقدر ازش غافل بوده ام. ای کاش وقتی از دیگ آزمایش های هر روزه ی خدا بیرون میآیم، روحم خوش رنگ تر و نرم تر و خوش مزه تر شده باشد نه اینکه مثل یک هسته ی آلو کنارم بگذارند.
میزان
دقیق ترین وزنه های دنیوی، که با اندک نسیمی، ارقام آنها جابجا می شود، از وزن کردن اعتقاد و اندیشه، اخلاق و احساسات و عواطف، ناتوانند!
اما میزان و وزنه الهی، چنان دقیق است که حتی با خطورات قلبی، نگاه خائنانه، سوءظن، نفرت و کینه و … ارقامش جابجا می شود!
قال الله تبارک و تعالی : وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَىٰ بِنَا حَاسِبِينَ . ﻭ ﺗﺮﺍﺯﻭﻫﺎﻯ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﻰ ﻧﻬﻴﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻫﻴﭻ ﺳﺘﻤﻰ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ ؛ ﻭ ﺍﮔﺮ [ ﻋﻤﻞ ] ﻫﻢ ﻭﺯﻥ ﺩﺍﻧﻪ ﺧﺮﺩﻟﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻳﻢ ، ﻭ ﻛﺎﻓﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺣﺴﺎﺑﮕﺮ ﺑﺎﺷﻴﻢ .(انبیا /47)
به قلم #راضیه_طرید .
Do not join
به گروه ما نپیوندید!
عضو کانال ما نشوید!
در فراخوان ما شرکت نکنید!
دست از سر ما بردارید!
با ما کاری نداشته باشید!
دنبال کار خودتان بروید!
اینها آرزوهای نگفته کسانی است که عده ای را دنبال خود کشاندند، ولی نتوانستند راه حق را بروند و همراه خود، عده ای دیگر را غرق کردند و حالا در کشاکش حساب و میزان، آرزو می کنند کاش این حرفها را در دنیا به پیروان خود گفته بودند!
در این وانفسای یارگیری ، اگر از اعتقاد و ایمان خودمان اطمینان نداریم، کسی را دنبال خود نکشانیم و دادگاه قیامت خود را پر از شاکی نکنیم!
قال الله تبارک و تعالی : إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎم ﭘﻴﺸﻮﺍﻳﺎﻥ ، ﺍﺯ ﭘﻴﺮﻭﺍﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﺰﺍﺭﻯ ﺟﻮﻳﻨﺪ ، ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﻳﺰﻫﺎ ﻭ ﭘﻴﻮﻧﺪﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﻮﺩ . (بقره / 166)
به قلم #راضیه_طرید
دنیای مادرانه
زنانی که خود خواسته فرزند نمی آورند در واقع خویشتن را از دانشگاه مهم خداشناسی محروم می کنند.
باید مادر شوی تا ببینی چطور رحمتت بر غضبت پیشی می گیرد.
مادر باشی، کودکت سرما بخورد، با گلوی ملتهب و سرفه های دلخراش، پایش را بکند در یک کفش که همین الان بستنی می خواهم!
” نه” گفتنت دیدن دارد. زرنگ باشی در همان دیالوگ کوتاه دو حرفی، معنای صلاح و مصلحت را می فهمی.
بستنی که نمی خری، هیچ! یک قاشق شربت اکسپکتورانت هم می ریزی توی حلقش. زهر هلائقی ست برای خودش! حواست جمع باشد حکمت می آموزی.
امان از آن روزی که دکتر برای دلبندت آمپول تجویز کند، سقف و دیوار درمانگاه ها شاهدند چه مقدمه ها چیده ای، وعده ها داده ای تا کودکت راضی شود روی تخت تزریقاتچی بخوابد و این رنج کوتاه را تحمل کند.
تو باور می کنی؟!…. باور می کنی ارحم الراحمین عالم، بی مقدمه و بدون تمهیدات لازم میان رنج های خُرد و کلان روزگار، رهایت کرده باشد.
من یقین دارم بی تاب است، هی می آید از لایِ درِ نیمه باز دنیا به تو نگاه می کند، دلداری ات می دهد؛ “آرام باش… چیزی نیست… تمام شد. یک کمِ دیگر صبر کنی، از این رنج راحت می شوی، بعدش برایت چنین و چنان می کنم.”
اما سیمرغِ دردناک ترین لحظه مادری، می رسد به وقتی که کودکت در گوشِ مهمان چیزی بگوید و مهمان به او پولی بدهد. آتش می گیری، با خودت کلنجار می روی، دو دو تا چهار تا می کنی، “من که همه نیازهایش را برطرف می کنم، چرا آبرویم را برد، به غیر توجه نشان داد".
واژه غیر را که از ذهن می گذرانی غیرت اللهی خدا را بخاطر آور.
این ها همه خداشناسی ست، توحید است. کافی ست مادری را تجربه کنی تا برایت ملموس تر شوند.
#معصومه_رضوی
زندگی با طعم فلسفه!
گفتم بیا قطعات پازل را بریزیم هوا، عجی مجی بخوانیم تا هرکدام سرجایشان بنشینند. نگاه عاقل اندر سفیهی کرد، در پنج سالگی فهمیده پازل ساده چوبی خود به خود چیده نمی شود، حالا عده ای می گویند عالم، خدا ندارد. امان از نفهمی!
وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ
پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند، {واز عمق قلب همراه با زبان می گویند} پروردگارا! این جهان با عظمت را بیهوده نیافریدی، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی.
(سوره انعام آیه 32)
#من_یک_مسلمان_هستم_و_خدا_را_باور_دارم
#بازآفرینی
#معصومه_رضوی