روز توبه
امروز، روز پشیمانی است، روز توبه، روز بازگشت به دامان حسین علیه السلام، روز همه ی بیچارگی ها، روز حرّ…
سرت را بالا بگیر! آنکه روبرویش ایستاده ای مردی است که دشمنش را سیراب میکند. دشمن که هیچ، اسب دشمنش را هم سیراب میکند.
سرت را بالا بگیر! این آقا مردان آزاده را خوب میشناسد. از میان دلهره هایت دیده است که پشیمان آمده ای.
سرت را بالا بگیر مرد! آقا راضی نیست این کفش ها را بر گردنت ببیند. خودش گفت که مادرت تو را به حق، آزاده نام کرده است. تو هم که خودت را ثابت کردی. حالا سرت را بالا بگیر!
آقای من! روی سیاه برایت آورده ام آیا میخری؟ دلی پر از حسرت از گناه و چشمی پر از اشک برایت آورده ام. تحویل می گیری؟! راه بسته ات را توان گشودن ندارم اما…
دستمال زردی که بر پیشانی اش بستی گواه است که او را بخشیدی….
روز دوم محرم مرسوم است روضه ی حر میخوانند. باید قبل از ورود به تاسوعا و عاشورا خودت را تطهیر کنی. تو هم با حر همراه شو و خودت را در نهر روضه های ابا عبد الله پاکیزه کن…
سرزمین کرب و بلا
وقتی رسیدند عمه جان از شدت غمی که به دلش فرو ریخت سر از کجاوه بیرون کرد و از بابا پرسید:” اینجا کجاست عزیز دل؟”
عمه جان! بگذار من برایت بگویم. اینجا نینواست. اینجا قاضریه است. اینجا سرزمین کرب و بلاست. اما ایکاش هیچ وقت نمیآمدی اینجا! عمه جانم! بار بر زمین بگذار که آمده ای تا حسینت (ع) را قربانی کنی. تا ثابت کنی به عالم که همه ی دار و ندارت را هم حاضری برای خدایت بدهی. اینجا مکان دل بریدن از آخرین دلبستگی هاست. از اینجا که بازگردی صورت ماهت شکسته و سرش روی نی رفته. آخر اینجا زمین کرب و بلاست.
عمه جانم! غم و گرفتاریت از حالا شروع میشود و تو سفیر پیام غم و گرفتاری برادر خواهی شد. کاش من هم برای غم و گرفتاری شما سفیر باشم. با اشک هایت برای برادر، همراه شوم و از غمهای خودت و برادرت بگویم. بگویم که چطور راه و آب را بر لشکر ابا عبد الله علیه السلام بستند. بگویم که چطور جوانان بنی هاشم را یکی یکی پرپر کردند. بگویم که چطور دختران ارباب را آزار دادند و خیمه ها را به آذر سپردند. بگویم که چطور تیرهای سه شعبه…
عمه! مگر اینها نبودند که دعوت مان کردند؟ عمه جانم! اولین روضه خوان برادرت بودی! می دانم هر کس ندایی برای بیان مظلومیت برادرت بلند کند مزدش را مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها خواهد داد. من هم همراه همه ی شیعیان این روزها برایتان روضه می خوانم. اما روضه ی قتلگاه نه!
علی گندابی های معاصر
رادیو را روشن می کنم، خبر ساعت چهارده! به نقل از شبکه خبری پرس تی وی، ” آمار جرم و جنایت در محرم هرسال در حد قابل توجهی کاهش می یابد “. و این پایین آمدن ها به ما یادآوری می کند در گوشه گوشه شهرمان علی گندابی هایی هستند که با آغاز ماه عزا، لب از می و جان از کف می شویند، می آیند در دستگاه اباعبدالله خودشان را تحویل مولا می دهند، فقط کسی نیست قصه این آغاز دوباره را بنویسد و سر زبان ها بیاندازد.
عیبی ندارد، گمنام بمانید، فردا مهم است، وقتی لیست احرار را می خوانند نام و نشانتان پیداست، آنوقت صاحب مجلس خودش روضه خوانتان می شود.
#حسینیه_نبشته_ها
بهانه ی حرم
دختر دوساله ام یکی دو روز است شیرین زبانی میکند.
جمله ی جدید یاد گرفته و میگوید:” میشه منم بیام؟” بعد سرش را کج میکند و چشمانش را جمع می کند و سراپا خواهش میشود.
خوب است آدم ادب درخواست را از دیگران بیاموزد. اگر تا الان کربلایی نشده ام تقصیر خودم است. باید منم همینطور رو کنم به کربلای معلی و با التماس به آقا بگویم:” میشه منم بیام؟"
السلام علیک یا ابا عبد الله….
زینبیون
ایستاده ای در غبار
حسین به استقبالت آمده اینگونه آرامی؟!
لابُد برایت مقتل می خواند که سرا پا همه گوشی
نگاه می کنی می بینی کسی روی سینه ات نیست، آرام می گیری…
#و_الشمر_جالس_علی_صدرک
#معصومه_رضوی