مجلس روضه
همه ی کودکی و نوجوانی ام مامان جان فقط یک نفر را برای روضه های خانگی مان دعوت میکرد. سادات خانم. سادات خانم معلم بازنشسته بود، برای همین خیلی روی کتابهای دینی تسلط داشت. روضه خوان قابلی بود. لحن روضه هاش خیلی سوزناک بود و اصلا لازم نداشت روضه های سنگین… بیشتر »
4 نظر
نذر بد
یکی دو شبی هست که مامان جان حال خوبی ندارد.. دیشب آبجی خانوم بالاخره مجبورش کرد که برود دکتر و آبجی کوچیکه بردش درمانگاه عمار. دختر طلا هم همراهشان رفته بود. دختر طلا تعریف می کرد:” خاله نمیدونی. یه پسره قمه زده بود، بعد سرشو خون برداشته بود. با… بیشتر »
گریه ی ملائکه
محرم که از راه میرسد موسم روضه های تک نفره ام شروع میشود. روضه میخوانم برای دل خودم. برای دخترهایم. برای فرشته ها. برای مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها. از غربتش که با خودم زمزمه میکنم فقط خودم نیستم که اشک میریزم. با من عرض و سماء میگریند. با من در… بیشتر »
سرزمین کرب و بلا
وقتی رسیدند عمه جان از شدت غمی که به دلش فرو ریخت سر از کجاوه بیرون کرد و از بابا پرسید:” اینجا کجاست عزیز دل؟” عمه جان! بگذار من برایت بگویم. اینجا نینواست. اینجا قاضریه است. اینجا سرزمین کرب و بلاست. اما ایکاش هیچ وقت نمیآمدی اینجا! عمه… بیشتر »