مادر جون منو ببخش !
چند ماهی بود که خواهر زاده جعفرآقا، ازدواج کرده بود و به تهران آمده بود. با اینکه ما قبلاً عروس خانوم را پاگشا کرده بودیم، گفتیم طبق سنت دیرینه، اونها رو به افطار هم دعوت کنیم. چون خانه ی آنها تلفن نداشت، من چند روز قبل ، به محل کار سعید آقا… بیشتر »
نظر دهید »