مجلس روضه
همه ی کودکی و نوجوانی ام مامان جان فقط یک نفر را برای روضه های خانگی مان دعوت میکرد. سادات خانم. سادات خانم معلم بازنشسته بود، برای همین خیلی روی کتابهای دینی تسلط داشت. روضه خوان قابلی بود. لحن روضه هاش خیلی سوزناک بود و اصلا لازم نداشت روضه های سنگین… بیشتر »
4 نظر
گریه ی ملائکه
محرم که از راه میرسد موسم روضه های تک نفره ام شروع میشود. روضه میخوانم برای دل خودم. برای دخترهایم. برای فرشته ها. برای مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها. از غربتش که با خودم زمزمه میکنم فقط خودم نیستم که اشک میریزم. با من عرض و سماء میگریند. با من در… بیشتر »
سهم ابا عبدالله
چند وقت پیش، یکی از اقوام از شهرستان آمده بود و مقداری بلغور گندم، سوغاتی آورده بود. امروز که برای هیئت آش می پختیم، بلغور گندم سوغاتی را هم داخل آش ریختیم. بلغور از راه دور خود را به آش نذری رسانده بود! هر کس و هر چیزی که خالص و مخلص است، خود را به… بیشتر »
سرزمین کرب و بلا
وقتی رسیدند عمه جان از شدت غمی که به دلش فرو ریخت سر از کجاوه بیرون کرد و از بابا پرسید:” اینجا کجاست عزیز دل؟” عمه جان! بگذار من برایت بگویم. اینجا نینواست. اینجا قاضریه است. اینجا سرزمین کرب و بلاست. اما ایکاش هیچ وقت نمیآمدی اینجا! عمه… بیشتر »