گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
روشن، خاموش روشن، خاموش روشن، خاموش خاموش…و دیگر هرگز روشن نمی شود. این حکایتِ لامپِ سقفِ خانه ی دنیاست که بازیچه ی دستانِ طفلِ نوپایی می شود و عاقبتش را به سوختن و تاریکیِ محض می کشاند. حالا من! هر روز، شاید بارها! با کوچک ترین باد، شاید هم نسیم!… بیشتر »
6 نظر