پیادهها و سوارهها
بچه ها را پیش مادرم می گذارم و با عجله از خانه می زنم بیرون. چند تا چیز مهم را باید تا فردا شب آماده کنم. نزدیک غروب است اما غلغله خیابان و شلوغیهای خرید شب عید به من اطمینان می دهد که موقع برگشتن از خیابانهای خلوت خبری نیست. اولین کارم این است که از… بیشتر »
2 نظر