گلایه های کودکانه
از شیطنت های بی امان کودکانه اش عصبانی که می شوم، دعوایمان در می آید، تند تند لب هایش را به هم می زند، با بغضی گلوگیر؛ ” بذار بابا بیاد بهش می گم “ انگار این سنت لایزال بچگی ست، همیشه منتظر می مانند بابا بیاید، همیشه حتی در خرابه شام.… بیشتر »
1 نظر
بابای من
بابا که دیر میکنددخترهاش مدام غرلند میکنند و بیقراری. دخترها کلا بابایی اند. تا چند دفعه سراغش رانگیرند آرام نمیشوند. تا بابا نیاید لب به غذا نمیزنند. تا بابا نباشد خوابشان نمیبرد. تا بابا نباشد… بابا نیست رقیه جان اما عمه اینجاست. میدانم که… بیشتر »